×

اطلاعات "Enter"فشار دادن

مصاحبه با خانم دکتر معصومه جرجانی

دکترای تخصصی فارماکولوژی

رییس مرکز تحقیقات نوروبیولوژی،

دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی

 

 

خانم دکتر خودتونو معرفی کنید و یک شرح مختصری درمورد سیر مراحل تحصیلاتتون بفرمایید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

معصومه جرجانی هستم، در سال ۱۳۴۳ در شهرستان شاهرود متولد شدم و مقاطع ابتدایی و متوسطه اول و دوم را در این شهر گذرانده و در سال ۱۳۶۱ دیپلم خود را در رشته ریاضی فیزیک گرفتم. خوشبختانه با لطف و عنایت پروردگار وضعیت خوبی در تحصیل داشتم و علاوه بر کسب رتبه اول در مدرسه در تمام دوران تحصیل، بعضا در مسابقات استانی درسی و هنری نیز دارای رتبه های برتر بوده ام. خرداد سال ۱۳۶۱ مصادف با تعطیلی دانشگاه ها به دلیل انقلاب فرهنگی بود و لذا آزمون ورودی سراسری به دانشگاه ها برگزار نشد. اما درآبان ماه آن سال بنا به ضرورت های جنگ تحمیلی و نیاز به گروه های مختلف پزشکی برای کمک به مجروحین و رفع مشکلات حوزه سلامت، یک آزمون ورودی محدود فقط در رشته های علوم پزشکی و در تعدادی از دانشگاه ها برگزار شد. من هم که به تازگی دیپلم گرفته بودم و مشتاق ورود به دانشگاه بودم در این کنکور شرکت کردم و در رشته داروسازی دانشگاه تهران پذیرفته شدم. با شروع ترم تحصیلی از اردیبهشت ۶۲ سعی کردم که در کوتاه ترین زمان ممکن دوره تحصیل در دانشکده را به اتمام برسانم. گرچه به دلیل وجود جنگ تحمیلی و به اقتضای شرایط علاوه بر تحصیل، با طی دوره های آموزشی مختلف در ارائه خدمات امداد پزشکی به مجروحان در سطح بیمارستان های دانشگاه و کمک به انجام پروژه های تحقیقاتی اساتید در زمینه نیازهای داروئی و درمانی جنگ هم مشارکت داشتم. من پایان نامه ام را خیلی زود و از سال سوم داروسازی انتخاب کردم و نهایتا در اردیبهشت ماه سال ۶۷ از پایان نامه از آنجا که از همان کودکی آرزو داشتم استاد دانشگاه شوم و به تحقیق بپردازم و با علاقه زیاد به رشته فارماکولوژی پایان نامه ام را نیز درحیطه فارماکولوژی انتخاب کرده بودم؛ لذا تصمیم گرفتم تعهداتم را درگروه فارماکولوژی دانشگاه شهید بهشتی و به عنوان مربی بگذرانم و سپس به تحصیل تخصصی در همین رشته ادامه دهم. پس از قبولی درآزمون استخدامی ۱۳۶۸ و استخدام به صورت مربی پیمانی، در سال ۱۳۶۹ در (PhD) اولین دوره آزمون ورودی دکترای تخصصی فارماکولوژی در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی شرکت کرده و پذیرفته شدم و در واقع همزمان با تحصیل دوره تخصصی به عنوان عضو هیات علمی، در نقش مربی دستیار هم خدمات آموزشی ارائه می کردم. درآبان ماه سال ۱۳۷۴ فارغ التحصیل و به عنوان استادیار، در سال ۱۳۷۸ دانشیار و در سال ۱۳۸۳ نیز به مرتبه استادی ارتقا یافته و تا کنون، فعالیتم را در این دانشگاه ادامه داده ام.

 

خانم دکتر بفرمایید در دورانی که در مرکز تحقیقات علوم اعصاب حضور داشتید چه تجارب مثبتی کسب کردید؟ در زمان ورود من به اینجا دو طبقه در این ساختمان وجود داشت که در طبقه اول گروه فارماکولوژی مستقر بود جایی که هم اکنون طبقه اول دانشکده بهداشت است و گروه فیزیولوژی هم در ساختمان قرارداشت. درگذر زمان طبقات سوم و چهارم این ساختمان با تلاش و پیگیری مدیران وقت گروه های فارماکولوژی و فیزیولوژی یعنی آقای دکتر احمدیانی و خانم دکتر معتمدی و جلب حمایت دانشگاه و مشارکت دیگر نهادها ساخته شد. بعد از راه اندازی ساختمان جدید دانشکده پزشکی در موقعیت کنونی و جنب بیمارستان طالقانی و با انتقال گروه های آموزشی به ساختمان جدید، مرکز تحقیقات علوم اعصاب با همت اساتید گروه های فیزیولوژی و فارماکولوژی در این مکان شکل گرفت و آزمایشگاه های تحقیقاتی توسعه یافتند و مجهز به تجهیزات پیشرفته در زمینه علوم اعصاب گردیدند.

من هم که از ابتدا درگروه فارماکولوژی حضور داشتم، فعالیت های تحقیقاتی و علمی خود را در همین جا و در مرکز تحقیقات حفظ کردم. درتمام این سال ها همیشه یک محیط علمی و با جوی بسیار صمیمی و مطلوب را تجربه کردم. فضایی که زمینه رشد و بالندگی را برای تمام علاقه مندان فراهم می کرد و در این چنین فضایی، من هم فرصت پیدا کردم تا بتوانم در دوره های مختلف آموزشی در تکنیک های تحقیقاتی را چه در داخل و چه در خارج از کشور در قالب کارگاه ها و دوره های آموزشی کوتاه مدت شرکت نمایم. از جمله این دوره ها، شرکت درکارگاه های آموزشی مختلف درسطح مقدماتی تا پیشرفته سازمان بوده است که موجب شد با (IBRO) جهانی مغز و اعصاب تکنیک های جدید درحوزه نوروساینس آشنا شوم. با حمایت های اساتید بزرگوارم توانستم آزمایشگاهی را دراختیار داشته باشم و از امکانات تحقیقاتی برای تبدیل ایده های تحقیقاتی به پروژه های پژوهشی و اجرای آن ها استفاده نمایم. این جو علمی پویا، صمیمی، مشارکتی و حمایتی فضای خوبی را برای رشد من ایجاد کرد.

تمرکز اصلی من در حوزه پژوهش بر روی اثرات مرکزی هورمونها و به ویژه هورمون های استروئیدی بر روی درد و التهاب بود تا اینکه در سال ۱۳۸۶ در فرصت مطالعاتی که درکشور آمریکا و دانشکده پزشکی بالتیمور داشتم، یک مدل آسیب نخاعی را یاد گرفتم که با این مدل سازی در حیوان آزمایشگاهی می توانیم ابعاد مختلف آسیب نخاعی شامل مکانیسم های مسئول در بروز عوارض و پیشرفت ضایعه را بررسی و اهداف درمانی جدیدی را پیدا کنیم. بعد از بازگشت از سفر فرصت مطالعاتی، سعی کردم تکنیکی را که درآنجا آموخته بودم در دانشگاه و در مرکز تحقیقات علوم اعصاب پیاده سازی کنم. در این مدل، آسیب نخاعی را با اعمال جریان الکتریکی به بافت نخاع ایجاد می کردیم که با اجرای این تکنیک و متعاقبا پیاده سازی دیگر مدل های آسیب نخاعی از آن زمان تاکنون پایان نامه چندین دانشجوی دکترا و کارشناسی ارشد از همین دانشگاه و یا سایر دانشگاه ها و نیز پروژه های تحقیقاتی متعددی انجام شده است.

چنان که عرض کردم با گسترش کار و پیاده سازی مدل های دیگری از آسیب نخاعی به همراه انواع تکنیک های رفتاری و مطالعات سلولی–مولکولی در شناسایی مکانیسم های بروز اختلالات حسی و حرکتی ناشی از آسیب نخاعی و اهداف جدید درمانی فعالیت داشته ایم. در این زمینه پروژه های مشترک زیادی را با دیگر دانشگاه ها مانند دانشگاه تربیت مدرس، بقیة الله، شاهد، دانشگاه تهران و ایران و یا دانشکده های مختلف دانشگاه خودمان در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی داشته ایم که خوشبختانه تا به امروز ادامه دارد.

 

ارتباط بین فارماکولوژی و نوروساینس را چطور می بینید؟

فارماکولوژی در تعریف، علم بررسی اثر متقابل دارو ها بر بدن است. اینکه دارو بر بدن چه اثری می کند و با شناسایی این اثرات، برای درمان بیماری ها از دارو استفاده می شود و از سوی دیگر بدن چه تاثیری بر دارو می گذارد که در حقیقت کینتیک دارو و سرنوشت دارو در بدن به این موضوع وابسته است. داروها علاوه بر اینکه نقش درمانی دارند و برای رفع اختلال استفاده می شوند، در حوزه تحقیقات نوعی ابزار تحقیق هستند. دانش فارماکولوژی برای شناسایی عملکرد فیزیولوژیک بدن و مکانیسم های درگیر در فرآیند یک بیماری و پاتوژنز آن و ایجاد تغییر یا تصحیح این مسیر پاتولوژیک و یافتن راهی برای درمان، بسیار کمک کننده است. در واقع دارو هم می تواند اهداف جدیدی برای درمان بیماری های سیستم عصبی را مطرح کند و هم در شناسایی مکانیسم ها، فرآیندها و پاتولوژی این بیماری ها به ما کمک کند. با انجام مطالعات گذشته از اثرات درمانی داروها، می توان عوارض داروها، سمیت و بی خطری داروها را نیز بررسی و به روش های کاستن از عوارض داروهای موثر بر سیستم عصبی دست یافت. با اختصاصی کردن جایگاه اثر دارو، می توان بسیاری از اثرات و یا عوارض دارو را در دیگر جایگاه های آناتومیک کاهش داد و یا حذف کرد.

گاه با تجویز یک ماده دارویی توکسیک، یک سلول عصبی را تخریب و با مدل سازی یک بیماری نورودژنراتیو به بررسی نقش یک سلول عصبی در فرآیند آن بیماری و یا پدیده های فیزیولوژیک می پردازیم. گاهی هم با بلوک یک گیرنده با داروی آنتاگونیست، نقش یک نوروترانسمیتر را در یک پدیده فیزیولوژیک یا پاتولوژیک بررسی می کنیم.

گاهی نیز با انجام مطالعاتی می توانیم جایگاه های جدیدی برای اثربخشی یک دارو در درمان بیماری های عصبی پیدا خوانده می شود. یعنی ما repositioning کنیم که اصطلاحا دارویی را با نوعی اثر بخشی و یک کارکرد بالینی از قبل می شناسیم ولی در حین مطالعات پی می بریم که همین دارو با مکانیسمی دیگر و در بافت یا سلول هدفی دیگر برای درمان یک بیماری متفاوت، می تواند اثر بخش باشد.

اما قسمت دوم سوال اینکه چه توصیه هایی برای کسانی که در زمینه علوم اعصاب کار می کنند دارم: برای انجام کارتحقیقاتی چند عامل بسیار مهم است: خوب دیدن، توجه دقیق و عمیق به یک موضوع، پرسشگری، مطالعه، تلاش برای پاسخ به سوالاتی که به ذهن می رسد، یادگیری مستمر و استفاده از دانش افراد با تجربه و کارآزموده. من به تمام کسانی که قدم در این مسیر نهاده اند، توصیه می کنم برای دستیابی به این ویژگی ها تلاش کنند. با داشتن این خصوصیات، آن ها می توانند به خوبی پیشرفت نموده و به یک محقق فعال و موفق تبدیل شوند.

در پژوهش های حوزه سلامت و حیطه علوم اعصاب بهتر است با دید کاربردی تحقیقات را انجام داد تا از این رهگذر، بتوان مشکلات بشر را درحوزه سلامت کاهش داده یا رفع کرد. این نوع تحقیق هدفمند خیلی با ارزش است چرا که علاوه بر تولید دانش، برای رفع معضلات درمانی نیز راهکاری ارائه می شود. با توجه به چالش ها، مشکلات و آن دسته از نیازهای حوزه سلامت که هنوز راه حل و درمان موثری برایش وجود ندارد، می توان تحقیقاتی انجام داد که نتایجش کاربردی و گره گشا باشد.

البته باید دانست حرکت در مرزهای دانش و شناسایی نکات ناشناخته و تولید دانش نوین هم خود از جایگاه والا و ارزش خاصی برخوردار است. لذا من توصیه می کنم که محققان ما در کنار مطالعات بنیادین و تولید دانش پایه و عمیقی که درحوزه نوروساینس مورد علاقه آن هاست به معضلات و چالش های حوزه بالین هم بیندیشند.

در واقع تفاوت محقق و دانشمند با درمان گران و ارائه دهندگان خدمات در این است که پزشک و درمان گر از دانش تولید شده و علم شناخته شده برای درمان بیماری استفاده می کند ولی فرد پژوهش گر یا دانشمند سعی می کند دنبال سوالاتی رود که پاسخی برای آن وجود نداشته و مطالبی را پیدا کند که هنوز شناخته شده نیست و آن ها را تحت عنوان علم تولید شده با روش های مختلفی مانند نشر نتایج تحقیقاتش و یا روش های مختلف دیگر به بشریت عرضه کند.

 

اگر به دوران قبل از دانشگاه برگردید باز سراغ داروسازی و فارماکولوژی خواهید رفت؟

فکر می کنم بله. چون همان گونه که قبلا گفتم و با نقل قول از معلم کلاس اول دبستانم (خودم به خاطر نمی آورم) من از همان کلاس اول ابتدایی دوست داشته ام در آینده استاد دانشگاه باشم. دانشگاه مکانی است که به آموزش، تحقیق و فعالیت درعرصه های علمی و .. می پردازد و از طرفی گرچه رشته فارماکولوژی رویکرد بالین محور هم دارد ولی می توان گفت در حوزه ارتباط علوم داروئی با پزشکی و به عنوان یکی از رشته های علوم پایه پزشکی، تحقیقات فارماکولوژی با مد نظر قراردادن فرآیندهای فیزیولوژیک، مسیرهای بیوشیمی و همه رخ دادهای سلولی-مولکولی سعی می کند که یک هدف جدید درمانی برای یک مولکول جدید دارویی پیدا کند و لذا جنبه تحقیقاتی بسیار بالایی دارد. البته چنان که گفتم فارماکولوژی بالینی می تواند در حوزه بالین هم تحقیقات بسیار خوب کارآزمایی بالینی را رقم بزند. بنابراین با روحیات اینجانب و اندیشه و علاقه مندی هایی که در این مسیر داشته ام، هماهنگی دارد و پشیمان نیستم و در پاسخ به سوالتان اگر به گذشته باز برگردم دوباره همین مسیر را انتخاب خواهم کرد.

البته شاید در این مسیر جاهایی را تصحیح می کردم، فرصت هایی را که می توانستم خلق می کردم و از برخی فرصت های ایجاد شده که نتوانستم آن گونه که باید استفاده کنم، بهتر و بیشتر بهره می گرفتم، ارتباطات علمی بیشتری را برقرار می کردم. به نظرم کمتر کسی می تواند ادعا کند که مسیری را که طی کرده است بدون هرگونه اشتباه بوده و جای حسرت و پشیمانی ندارد و من نیز از این قاعده مستثنی نیستم.

 

توصیه شما برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی چیست؟

اول از همه از نیروی جوانی، توان یادگیری، انرژی و نشاط و توانمندی های خاصی که مربوط به این دوران است، به نحو احسن استفاده کنند و قدر آن را بدانند. یکسری فعالیت ها هستند که در این مقطع سنی قدرت یادگیری و توان انجام آن را داریم و پس از طی شدن این دوران گرچه علاقه مند باشیم ولی امکان وقت گذاشتن و توان ما در انجام آن فعالیت ها مانند گذشته نخواهد بود. بنابراین موقعیت جوانی و توانایی هایی که دارند را به عنوان یک موهبت و لطف خدادادی قدر بدانند و به عنوان نعمتی که در اختیارشان گذاشته شده و در مقام بندگی خود را موظف بدانند از این نعمت الهی به درستی استفاده کنند. حتی برای تحقق آرزوهایشان باید از این پتانسیل به خوبی استفاده کنند تا بتوانند به آینده مطلوبشان دست یابند.

نیروی جوانی و قوای جسمانی درکنار تدبیر و درایت و عقل سرمایه بسیار بزرگی است که در گذر زمان تجربه نیز به آن افزوده خواهد شد.

دوم اینکه سعی کنند مسیر فعالیت های علمی خود را از همان آغاز راه با مطالعه فراوان و مشورت با افراد با تجربه و به درستی انتخاب کنند و این مسیر مبتنی بر اهداف درست و ارزشمندی باشد. هر چه قدر این اهداف و ارزش ها دقیق تر و صحیح تر انتخاب شده باشد، هدر رفت عمر کمتر خواهد بود.

عدم دقت کافی در انتخاب مسیر و تجربه شکست و نارضایتی حاصل از آن گرچه همیشه آخر راه نیست و می تواند سازنده هم باشد، اما گاه تکرار شکست می تواند انگیزه های فردی را کاهش دهد و به خودباوری و اعتماد به نفس افراد آسیب بزند. پس تا جایی که می توانند با مطالعه و بدون شتاب زدگی، اهداف و ارزش های زندگیشان را دقیق و درست انتخاب کنند تا موجب بروز احساس هدر دادن عمر و نارضایتی در ایشان نگردد. سعی کنند از همه آنچه که در اختیارشان هست به جا و به موقع استفاده کنند. گاهی این فرصت ها نعمتی است که در اختیارمان گذارده شده است و به درستی از آن استفاده نمی کنیم، آشنایی با یک استاد، حضور در یک سخنرانی، وجود یک همکلاسی، حضور در یک فضای علمی و تحقیقاتی، دسترسی به نوعی امکانات پژوهشی همه و همه می توانند زمینه ساز پیشرفت ما و در راستای تحقق اهدافمان بسیار کمک کننده باشند. بدیهی است وقتی یک ساعت در کلاس درس یا یک جلسه علمی می نشینیم و گوش می دهیم، قطعا نسبت به یک ساعت قبل مطالبی آموخته ایم که قبلا نمی دانستیم و آن دانش و دانسته های جدید جزء توانایی ها و پشتوانه علمی ما در آینده محسوب می شود. این است که بطور کلی هر فرصت و هر امکاناتی که دراختیار دارید را اولا شناسایی کنید و ثانیا تا جایی که می توانید حداکثر استفاده را بکنید.

 

در حرفه خود به چه چیزی بیش از همه افتخار می کنید و چه چیزی به شما انگیزه می دهد؟

اگر وجودم احیانا توانسته باشد در ساخته شدن و پرورش انسان های موفق و توانمند سهمی هر چند کوچک داشته باشد و همچنین اگر رفتار، کردار و گفتارم در گره گشایی از مشکلات دیگران، در شاد کردن و سعادتمندی دیگران اثری داشته باشد، موجب شادمانی و غرورم خواهد شد. همیشه توانمندی و درخشش دانشجویانم موجب افتخار من بوده است. بهره وجودی انسان خیلی مهم است، من ممکن است به یک حوزه تخصصی علاقه داشته باشم، در آن حوزه مقالاتی چاپ کرده باشم، به یک جایگاه علمی رسیده باشم که در ارزش گذاری جامعه جایگاه والایی است، ولی اگر واقعیت را بخواهید از دیدگاه خودم این جایگاه و آن فعالیت ها در صورتی ارزشمند هستند که موجب شده باشند، بهره ای به دیگران رسیده باشد.

فعالیت به عنوان معلم دانشگاه که برای خیلی از افراد جایگاه ارزشمندی است، چنانچه موجب توانایی یا رشد دانشجویان و حتی همکاران و اطرافیانم شده باشد، در این صورت برایم ارزشمند است و به خود می بالم. اما اگر صرفا سبب رشد و ارتقا فردی گردیده و زمینه ساز تقدیر و تحسین من توسط دیگران شده باشد، حقیقتا افتخاری برای من محسوب نمی شود.

اما در پاسخ به قسمت دوم سوال و اینکه چه چیزی به من انگیزه می دهد؟ اینکه امروز به دانشگاه بیایم و با حضورم تاثیر مثبتی روی زندگی یک فرد اعم از دانشجو، همکار و یا هرکس دیگری بگذارم، حال با حل مشکل، پاسخ سوال پژوهشی، کمک به انجام یک تکنیک و یا مسائلی از این قبیل، به نحوی که گره گشای کارشان باشم و حس کنم وجودم فایده ای برای جامعه دارد، به شدت به من انگیزه می دهد.

 

در مسیر زندگی هر فرد چه در دوران تحصیل و چه در دوران فعالیت یکسری مشکلات و محدودیت هایی وجود دارد، شما چگونه با این مشکلات و موانع مبارزه کردید؟

گرچه هوش و استعداد موهبت های خدادادی است که می تواند موجب رشد و پیشرفت انسان ها شود ولی من فکر می کنم پشتکار و خود باوری نقش زیادی در کسب موفقیت و توفیق انسان در مقابله با موانع و محدودیت هایش دارد. روحیه سر سختی و عدم تسلیم در مقابل مشکلات و موانع، باور به اینکه همیشه راهی برای برون رفت از مشکلات وجود دارد، شاید بیش از همه در زندگیم کمک کننده بوده است که بتوانم موانع را پشت سر بگذارم. همیشه پذیرفته ام که مشکلات گاه به آسانی حل نمی شوند و آن قدر باید صبورانه و در عین حال سرسختانه تلاش کرد و دشواری ها را تحمل نمود تا راه حل را بتوان پیدا کرد. من فکر می کنم در مواجهه با موانع، پشتکارم بسیار بیشتر از هوش و استعدادم به من کمک کرده است.

 

خیلی از افرادی که به تحصیلات تکمیلی قدم می گذارند با هدف مهاجرت می آیند، نظر شما در مورد مهاجرت چیست؟

حقیقتا سفرهای متعددی به کشورهای مختلف داشته ام که اکثریت قریب به اتفاق آنها در راستای یادگیری و استفاده از محیط های علمی مانند شرکت در کنگره های علمی، دوره های آموزشی کوتاه مدت و امثال این ها بوده است. لذا چون همیشه سعی کرده ام از موقعیت هایی که برای سفر به خارج از کشور به وجود آمده است، نهایت استفاده را برای یادگیری، تقویت آموزش و پژوهش و آشنایی با فرهنگ اقوام مختلف داشته باشم، لذا استفاده از هرگونه فرصت آموزشی، پژوهشی و فرهنگی را به دیگران هم توصیه می کنم.

در مواردی ممکن است برای توانمندی در یک حیطه خاص مورد علاقه فرد، بستر و امکانات و تجهیزات لازم فراهم نباشد و برای افزایش دانش و مهارت در عرصه های خاص علمی، آموزشی و پژوهشی نیاز به طی دوره های آموزشی یا مطالعاتی در نقاط دیگر دنیا باشد. توصیه همیشگی ام به عزیزانی که با این هدف به خارج از کشور می روند، این است که پس از کسب توانایی های لازم برگردند و از این توانمندی در راستای خدمت به کشور استفاده کنند. به دوستان، دانشجویان و همکاران عزیزی که شوق رفتن به مراکز آکادمیک دنیا را دارند همیشه عرض کرده ام که بروید، استفاده  کنید، یاد بگیرید و از این فرصت ها برای ساختن کشور خودتان استفاده کنید. حتی در آموزه های دینی ما و در فرمایشات پیامبر گرامی اسلام )ص( هم آمده است که :" به دنبال کسب علم باشید؛ گرچه مجبور باشید برای آموختن تا چین )نقاط خیلی دور جغرافیایی( هم بروید". من شخصا انسانی وطن پرست هستم که دوست دارم در کشور خودم زندگی کنم و فکر می کنم همیشه از زندگی کردن در وطن خودم لذت برده ام حتی برای تحصیلات تکمیلی فرصت های بسیار خوبی در خارج از کشور برایم پیش آمد، ولی آگاهانه و با علاقه تصمیم گرفتم در کشور خودم دوره های تحصیلی آموزش عالی را بگذرانم. البته چنان که گفتم این موضوع شخصی است و ممکن است افراد مختلف دیدگاه ها و علائق متفاوتی داشته باشند. لذا علیرغم توصیه و تاکید به بازگشت، چنانچه فردی مهاجرت کرده باشد، من به خود اجازه نمی دهم او را قضاوت کنم، چرا که شاید احساس کرده است مسیر تکامل و تحقق ایده ها و اهدافش در جای دیگری شکل می گیرد. اقتدار علمی ایران همیشه آرزوی من بوده است و به عنوان یک ایرانی دوست داشته ام کشورم در عرصه علم و دانش در دنیا از جایگاه بالایی برخوردار باشد و بی تردید کسانی که باید این جایگاه را ایجاد کنند و این موقعیت ممتاز را خلق کنند، فرزندان این مرز و بوم یعنی ایرانیان هستند که همیشه در آسمان این سرزمین عزیز و کهن باید چون ستارگان بدرخشند و روشنی بخش باشند.

 

چه تفسیری از واژه های موفقیت و شکست دارید؟

انسانی که توانایی هایش را به درستی شناخته و ارزش ها و اهدافش را درست برگزیند و در مسیری که گام برمی دارد وجودش مفید و اثر بخش برای دیگران باشد و در سعادتمند کردن جامعه و خدمت به هم نوعان خود نقش بسزایی ایفا کند، از دیدگاه من یک انسان موفق است چرا که نهایت بهره وجودی را برای جامعه داشته است.

اما در مورد شکست، عدم توفیق فرد در دستیابی به اهداف، به دلیل هدف گذاری نامناسب، ضعف برنامه ریزی، انتخاب مسیر نادرست، استفاده از ابزار ناکارآمد و عدم شناخت دقیق از محدودیت ها و موانع می باشد که موجب می شود علیرغم همه تلاش و پتانسیل و صرف وقت و انرژی، فرد به آن چیزی که می خواسته است، نرسیده باشد. شکست از منظر تجربه، گاه می تواند بسیار سودمند باشد. چرا که شواهد عملی برای تشخیص درست از نادرست را فراهم می آورد.

 

با این سوابق درخشان که به این جایگاه رسیدید مسلما مشوق هایی داشتید چه صحبتی با آن ها داشتید؟

اگر با تعبیری که عرض کردم، ازدیدگاه جنابعالی و دیگران، مسیر زندگیم با موفقیت هایی همراه بوده است خداوند منان را هزاران بار شاکرم.

من بر این باورم که در کسب توفیقات بشر، مشوق اصلی خداست، لطف و حامی اصلی خداوند است و رحمت و نعمت از خداست، تا خداوند نخواهد برای ما چیزی را ترسیم

کند، هیچ عامل و هیچ فردی روی زمین در مسیرمان قرار نخواهد گرفت که یاری کننده باشد، پس بنابراین در مرحله اول باید در باور و قلب واندیشه خود همیشه خداوند را قادر مطلق و متعال بدانیم.

در احادیث و روایات از پیامبر گرامی )ص( اسلام نقل شده است که خداوند وقتی می خواهد به بنده ای لطف کند، به او چیزی عطا می کند که گره گشای نیاز دیگر بندگانش باشد و در واقع وی را واسطه ای قرار می دهد برای انتقال رحمت خداوند در تحقق خواسته ها و رفع نیاز دیگران. من این لطف الهی را بارها و به اشکال مختلف در زندگی تجربه کرده ام. از پدر و مادری دلسوز و مهربان که حامی و مشوق اصلی و اولیه هستند تا معلمان و اساتید و دوستان و هرکس که در سر راهم و یا در کنارم قرار گرفته و حمایتم کرده اند، بی گمان مامورین خداوند بوده اند و بدین جهت هم شکر خالق می گویم و هم قدردان مخلوق وی هستم.

با سپاس بیکران از وقتی که قبول زحمت فرمودید و در اختیار ما قرار دادید.

  

به کوشش: پرویز نادری پور

دانشجو دکتری علوم اعصاب، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی

تنظیمات قالب