زیباشناسی عصبی چیست؟ چگونه مغز زیبایی را پردازش می کند؟
زیباشناسی عصبی [1] به عنوان یکی از شاخه های نوظهور زیبایی شناسی کاربردی، با رویکردی علمی به بررسی مبانی عصبی درک زیبایی در هنر، موسیقی و دیگر محرک های حسی می پردازد. این اصطلاح را نخستین بار سمیر زکی، عصب شناس برجسته، در سال تعریف شد. پژوهش های «مطالعه پایه های عصبی ادراک و خلق آثار هنری» ۱۹۹۹ مطرح کرد و در سال ۲۰۰۲ به صورت رسمی به عنوان انسان شناسان و زیست شناسان فرگشتی نیز نشان می دهد که گرایش انسان به هنر و آفرینش آن، ریشه در سازوکارهای فرگشتی دارد که به بقای فرهنگی و اجتماعی کمک کرده اند. زیباشناسی بصری امروزه به عنوان یکی از حوزه های پژوهشی مهم، به بررسی مکانیسم های عصبی ارزیابی زیبایی در فرم ها، رنگ ها و حرکات می پردازد. یکی از سوالات اساسی این است که آیا ترجیحات زیبایی شناختی از قوانین عصبی جهان شمول پیروی می کنند؟ محققان با ترکیب روش های فرگشتی و تصویربرداری مغزی مانند fMRI در پی شناسایی مدارهای عصبی دخیل در قضاوت های زیبایی شناختی هستند تا ریشه های زیست شناختی این پاسخ ها را کشف کنند. یافته ها نشان می دهند فعالیت همزمان مناطق بینایی و مراکز پاداش مغز نقش کلیدی در تجربیات زیبایی شناختی ایفا می کند. زیباشناسی به دلیل ماهیت میان رشته ای خود، همواره محل تلاقی فلسفه، روانشناسی و هنر بوده است. تعاریف علمی بر دو جنبه اصلی تأکید دارند: درک زیبایی به عنوان جنبه ادراکی و مطلوبیت زیبایی شناختی به عنوان جنبه ارزشی. این دوگانگی نشان می دهد تجربه زیبایی شناختی صرف اً یک واکنش حسی نیست، بلکه مستلزم فرآیندهای شناختی پیچیده ای است که لذت ناشی از آن را از سایر انواع لذت ها متمایز می سازد. برای مثال، درک زیبایی یک اثر انتزاعی نیازمند فعال سازی شبکه های عصبی مرتبط با تفسیر نمادهاست، در حالی که لذت از یک منظره طبیعی بیشتر به پردازش هارمونی بصری وابسته است.
تحول زیبایی شناسی در کودکان و نظریه های رشد شناختی
مطالعات تجربی نشان می دهد که توانایی درک و ارزیابی زیبایی شناختی در کودکان با افزایش سن به طور قابل توجهی فرگشت می یابد. گاردنر در پژوهش های خود دریافت که بین سنین ۷ تا ۱۲ سال، حساسیت کودکان به جنبه های زیبایی شناختی آثار هنری به صورت چشمگیری افزایش پیدا می کند. این یافته ها با نظریه های رشد شناختی همسو هستند که تحول توانایی های زیبایی شناختی را با مراحل رشد شناختی مرتبط می دانند. زیباشناسی عصبی با بهره گیری از روش های علوم اعصاب، به دنبال کشف مکانیسم های مغزی دخیل در تجربیات زیبایی شناختی است. این حوزه میان رشته ای، پژوهشگران متنوعی از جمله عصب شناسان، روانشناسان، مورخان هنر و حتی هنرمندان را گرد هم آورده است. هدف اصلی آن، تلفیق یافته های عصبی-روانشناختی با مفاهیم زیبایی شناسی است؛ از طریق مطالعه فرآیندهای ادراکی، تولید هنری و پاسخ های عاطفی به آثار هنری یا محرک های زیبایی شناختی طبیعی. این مطالعات نه تنها به درک ارتباطات عصبیِ پشت پردۀ قضاوت های زیبایی شناختی و خلاقیت می پردازد، بلکه نقش هنر را در تقویت پیوندهای انسانی و تکامل فرهنگی روشن می سازد.
نظریه های پایه در زیبایی شناسی رشد یافته ابیگال هاوزن، از برجسته ترین روانشناسان این حوزه، با الهام از نظریه رشد شناختی پیاژه، چارچوب نظری جامعی برای درک سیر تحول زیبایی شناسی ارائه کرده است. وی با به کارگیری روش مصاحبه بالینی، پنج الگوی متمایز در نگرش به آثار هنری را شناسایی نمود که نشان دهنده سطوح مختلف رشد زیبایی شناختی است.
پارسونز نیز در توسعه نظریه های زیبایی شناسی نقش مهمی ایفا کرده است. همان گونه که رید (۱۹۸۴) تشریح می کند، فرآیند درک زیبایی شناختی شامل سه مرحله اساسی است:
۱. مرحله حسی: ادراک اولیه کیفیت های مادی مانند رنگ، صدا و حرکت
۲. مرحله سازماندهی: ساختاربندی این ادراکات به شکل های هماهنگ و لذت بخش
۳. مرحله عاطفی: انطباق این ساختارها با نظام عواطف و احساسات فرد این مراحل نشان دهنده سیر فرگشتی پیچیده ای است که از ادراکات حسی اولیه تا درک عمیق تر زیبایی شناختی را در بر می گیرد. یافته های این پژوهش ها نه تنها به درک ما از رشد زیبایی شناختی در کودکان کمک می کند، بلکه کاربردهای مهمی در حوزه های آموزش هنر و پرورش خلاقیت دارد.
مطالعات زیباشناسی عصبی نشان می دهد که درک زیبایی از مکانیسم های عصبی خاصی تبعیت می کند. پژوهش یاکوبسن و هوفل (2003) تأیید کرده که تصاویر متقارن به طور معناداری زیباتر ارزیابی می شوند، یافته ای که با نظریه های فرگشتی همسو است. این حوزه هفت هنر اصلی شامل معماری، مجسمه سازی، نقاشی، موسیقی، شعر، رقص و سینما را به عنوان مبانی مطالعاتی خود در نظر می گیرد. در ایران نیز تحقیقات زیباشناسی عصبی-معماری به ویژه برای گروه سنی 6 تا 16 سال در حال توسعه است و تأثیر محیط های معماری بر رشد شناختی کودکان را بررسی می کند. کاربردهای بالینی زیباشناسی عصبی در قالب هنردرمانی و موسیقی درمانی ظهور کرده اند. شواهد نشان می دهند مواجهه بیماران عصبی مانند مبتلایان به پارکینسون یا آسیب های مغزی با محرک های هنری می تواند به بهبود عملکردهای حرکتی و شناختی کمک کند. این روش ها که معمو لاً به عنوان مکمل درمان های پزشکی به کار می روند، گواهی بر اهمیت پیوند علوم اعصاب و هنر در توسعه روش های درمانی نوین هستند و افق های جدیدی را در توانبخشی عصبی می گشایند.
منابع:
1.Magsamen S (July 2019). "Your Brain on Art: The Case for Neuroaesthetics". Cerebrum.
2.Marin MM (7 August 2015). "Crossing boundaries: toward a general model of neuroaesthetics". Frontiers in Human Neuroscience.
3. https://noavaryedu.oerp.ir/article_78885_a6f1dc417 44da2fdb9bf3f12ba4b950b.pdf
Footnote:
[1] Neuroaesthetics
گردآوری و بازنویسی: شبنم فیضی
دانش آموخته زیست شناسی
تسهیلگر فلسفه برای کودکان- پژوهشگر حوزه زیباشناسی عصبی